سکوتی به وسعت دلتنگی...

ღ♣ஜ♫●•▪Lovely●•▪♫ஜ♣ღ

دلتنگ که میشوی دیگر انتظار معنا ندارد.............یک نگاه کمی نامهربان......یک واژه کمی دور از انتظار...........یک لحظه فاصله.میشکند بغضت را...

نوشته شده در جمعه 27 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:10 AM توسط GhazaleH & ReyhaneH| |

سخت است...خیلی سخت است وقتی بدانی او کجای زندگی توست....ولی ندانی تو کجای زندگی او هستی؟؟!!

نوشته شده در جمعه 27 مرداد 1391برچسب:سخت,ساعت 1:3 AM توسط GhazaleH & ReyhaneH| |

دلم هوای دیروز را کرده ، 
هوای روزهای کودکی را .. 
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم 
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد ! 

نوشته شده در یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:,ساعت 6:58 PM توسط GhazaleH & ReyhaneH| |

آدمي كه غرق شود ......قطعاً ميميرد ....

چه در دريا..

چه در رويا..
 


نوشته شده در یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:54 AM توسط GhazaleH & ReyhaneH| |

 گاهی باید به دور خودیک دیوار تنهایی کشید
نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی
بلکه برای اینکه ببینی
برای چه کسانی اهمیت داری...... که این دیوار را بشکنند

نوشته شده در جمعه 20 مرداد 1391برچسب:,ساعت 6:48 PM توسط GhazaleH & ReyhaneH| |

 بغض گلویم را میفشارد و من از همه ی دوستانم دور مانده ام

من دور مانده ام یا آنها از من دور شده اند

در این دنیا همیشه تنها بوده ام

دیگر کسی پیدا نمیشود که با منـــــــ گریه کند

که برای منــــــ گریه کند

حتی کسی حاضر نیست با من بخندد

من در گوشه ای از این دنیا

نوشته شده در جمعه 20 مرداد 1391برچسب:,ساعت 6:43 PM توسط GhazaleH & ReyhaneH| |

هی تو؟!

نجاتمـــ بدهـــ..

دارمــ بینـــ امواج خیالت غرقــ میشومــــ!

نوشته شده در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:,ساعت 10:28 PM توسط GhazaleH & ReyhaneH| |

دلم یک غریبه میخواهد...بیاید بنشیند و فقط سکوت کند!

و من هی حرف بزنم و بزنم و بزنم...تا کمی کم شود این همه بار..

بعد بلند شود و برود..

انگار نه انگار..!

نوشته شده در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:غریبه,دلتنگی,ساعت 10:20 PM توسط GhazaleH & ReyhaneH| |

میشود باشی؟

میشود حال که نیستی ، بودنت با کس دیگر را به رخ من نکشی؟

نوشته شده در یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:,ساعت 2:15 PM توسط GhazaleH & ReyhaneH| |

رهگذری آرام از کنارم می گذرد و بدون احساسی می گوید : صبح بخیر...

صدایش در صدای باد گم می شود و به گوش قلبم نمی رسد...

 

زمان می گذرد و در انتهای راه می فهمی چقدر حرف نگفته در دل باقی ماند..

حرفهایی که می توانست راهی به سوی عشق باشد.

حرفهای ناتمامی که در کوچه های بن بست زندگی اسیرند...

ناگهان لحظه غربت می رسد و تو در میابی که چقدر زود ، دیر شده...

 
نوشته شده در شنبه 14 مرداد 1391برچسب:,ساعت 11:31 PM توسط GhazaleH & ReyhaneH| |


دستهایت که مال من باشند..هیچ کس مرا..دست کم نمیگیرد!
 
 
 
نوشته شده در جمعه 13 مرداد 1391برچسب:,ساعت 5:15 PM توسط GhazaleH & ReyhaneH| |

نفهمیدم چرا "نیازمندیهای شهری" آگهی مرا قبول نکرد...

آگهی درباره "تو" بود...

نوشته بودم " "به تو نیاز دارم"...

 

نوشته شده در جمعه 13 مرداد 1391برچسب:,ساعت 5:6 PM توسط GhazaleH & ReyhaneH| |

ليلي زير درخت انار نشست.

درخت انار عاشق شد.گل داد سرخ سرخ.

گلها انار شد داغ داغ.هر اناري هزار تا دانه داشت.

دانه ها عاشق بودند.دانه ها توي انار جا نمي شدند.

انار كوچك بود.دانه ها تركيدند.انار ترك برداشت.

خون انار روي دست ليلي چكيد.

ليلي انار ترك خورده را از شاخه چيد.مجنون به ليلي اش رسيد.

خدا گفت : راز رسيدن فقط همين بود.

كافي است انار دلت ترك بخورد.

 

نوشته شده در چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:,ساعت 5:36 PM توسط GhazaleH & ReyhaneH| |

دمش گرم!!باران را میگویم...

به شانه ام زد و گفت :

خسته شدی؟امروز را تو استراحت کن...!من بجایت میبارم...!!

نوشته شده در سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:,ساعت 11:22 PM توسط GhazaleH & ReyhaneH| |

 

کاش میشدیه گوشه ای نوشت :خدایااااا امشب خسته ام!صبح بیدارم نکن ....
 
 
نوشته شده در سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:,ساعت 4:37 PM توسط GhazaleH & ReyhaneH| |

خدایااااااا.....:
    
      آنکس که در تنها ترین تنهاییم..
  
               تنهای، تنهایم گذاشت،...
 
به حق تنهاییت  در تنها ترین تنهاییش 
 
                      ... تنهای تنهایش نگذار...
.

نوشته شده در چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:خدایا,تنهایی,ساعت 6:43 PM توسط GhazaleH & ReyhaneH| |

 

 هیچ اتفاق خاصی نیفتاده است..!!

ستون حوادث خالی خالیست..!

هنوز زنده ام بی تو...

باورت میشود؟؟!


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12:33 AM توسط GhazaleH & ReyhaneH| |

 

امیدوارم امشب خدا خوابیده باشه
 
چون بد دلم شکسته واگه خدا بشنوه صدامو
 
 ببینه گریه هامو
 
یه روزی یه جایی یه جوری دل اونطرف رو میشکنه
 
اما نمیخوام دلش بشکنه چون خیلی دوسش دارم
 
خدایا بخواب
نوشته شده در یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:,ساعت 10:13 PM توسط GhazaleH & ReyhaneH| |

 *♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡

  
* *
می دانی
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند !!!*
**
*♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
 
* *
*مگه اشك چقدر وزن داره...؟ *
*که با جاري شدنش ، اينقدر سبک مي شيم...*
 
نوشته شده در یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:,ساعت 10:8 PM توسط GhazaleH & ReyhaneH| |


Power By: LoxBlog.Com