سکوتی به وسعت دلتنگی...
ღ♣ஜ♫●•▪Lovely●•▪♫ஜ♣ღ
خداوندا: وقتی لبخند می زنم و می دانم.. که زیر این لبخند کوهی از غم و غصه انباشته گشته.. با خود می گویم خدایی هم هست.. اما خداوندا... پس کی به فریادهایم گوش می کنی..؟ سکوت اتاقم را دوست دارم و آنرا حتی با صدای ترکیدن بغضم نخواهم شکست بغضم را فرو خواهد خورد اما سکوت را ادامه خواهم داد تاریکی مطلق اتاقم را با هیچ نوری از بین نخواهم برد حتی با برق نگاهم چشم هایم را مدت هاست به روی همه چیز بسته ام چرا که تاریکی اتاقم کمرنگ نشود مرآ از بند آویزآن کنید..! سر و تهــ ! شآید فکرش از سرم بیفتد...! می خواهم از تو بنویسم... تا برای گرفت دیازپام.. از من نسخه نخواهند.. از نبودن تو که بگویم.. همه میفهمند.. چاره من فقط این آرامبخش های لعنتی ست.. نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند مثل آسمانی که امشب می بارد......... کآشــ آدمآ مثه فآیلهآے توے اےــטּــترטּــت بودטּ!! هرکـــےـــــو خوشت میومــב ، میتونستــے בآنلوב کــنـے واســــہ خودت !!! نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند مثل آسمانی که امشب می بارد......... واینک باران بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند وچشمانم را نوازش می دهد تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم. دلم می خواهد نامت رآ صدا کنم ! بیــ هیـــــــچـــــــ صدائیــ می آیند... دلم برایت تنگ شده ! با دیدگانی تـــــــار می نویسم ... برای تو و برای دلــــــ ! دلـــــ !....این دل تنگــــــ و تنها ... امروز تنهاتر از هر زمان دیگری هستم..... هیچ انتظاری از کسی ندارم.. و این نشان دهنده ی قدرت من نیست... مسئله ، خستگی از اعتمادهای شکسته است.. نه لبخندی..نه کلامی...نه صدایـــیــ....
یک طور دیگر!
جورے که هیچ کس صدایت نکرده باشد !
یک طور که هیچ کس را صدا نکرده باشم !
دلم می خواهد نامت را صدا کنم !
یک طور که دلت قرص شود که من هستم ,
یک طور که دلم قرص شود که با بودن من ، تو هم هستے …!
زمانی کهــ نمی دانی....
در دلت یک مزرعه آرزو می کارند و…
بی هیج نشانی از دلت می گریزند.......
تا تمام چیزی که به یاد می آوری ،
حسرتی باشد به درازای زندگی....
چه قدر بی رحمند رویاهـا …
می خواهم آنقدر اشک بریزم
تا غبار فاصله از قلبم تمیـــز شود ....
ولی می ترسم ….
” تهران” ، ” ونیــــز” شود !!
Power By:
LoxBlog.Com |